۱- شنیدین میگن؛ باز این اومد حرف بزنه راه رفت. یادش بخیر یک بار به قصد نامهنویسی کاغذ و قلم برداشتم و نوشتم:
سلام٬ صورتگر نقش دلسپاری
آیا تو مرا به یاد داری ؟
من؛
آنکه دلش ز دوری تو
دریای شب است و بیقراری
آنکس که خیال خام دارد
کز کلبهی او کنی گذاری
میلی به سفر اگر ترا نیست
بشتاب که نامهای نگاری
............
خلاصه اومدم نثر بنویسم موزون شد و به جای افقی رفتن عمودی افتادم پایین.
۲- تا حالا شده توی اتوبوس٬ راننده آهنگ عصار براتون گذاشته باشه؟ آقای عصار هم گیر داده باشه به غزلهای مولانا. مولوی هم به عصار راه نداده باشه و اینم طبق معمول هی زور بزنه و ول کن نباشه (منکر یکی دو تا از کارهای عالی عصار روی شعر مولانا نیستم ولی بقیهاش روخوانی یکنواخت و کسل کنندهایه).
خوب٬ گیرم همهی اینا رو جواب مثبت دادید. ولی تا حالا شده این مجموعه بهتون یک ایدهی ناب داده باشه. به من که داد. برام دعا کنید این دفعه همت و فرصت اجرا کردنش رو به دست بیارم.
من منظور شعرت رو نفهمیدم ولی خیل وقته دلم واسه این حال و هوا لک زده
حال و هوای شبهای شعر و شاعری به صفای حضور دوستانیه که دیگه با ما نیستند عزیز. وگرنه حافظ و سهراب کنج هر خونهای کز کردهاند
آی گفتی
دلم هوای اون روزا رو کرده
به روزم
آقا اصولا همت چیز خوبی است که در من و تو پیدا نمی شود. امیدوارم پیدایش کنی. پیدا کردی اول بیا خونه ما بعد کمی اش را هم به من قرض بده.
آقا یه نامه هم واسه تهرونیها بنویس بی زحمت!
همت و فرصت !
باشه/!
۱- در غربت یک شب بهاری
در رخوت چشم انتظاری
در حسرت روزهای شیرین
سرگرم می و باده گساری
با هر نفسم - سرت سلامت-
ای آنکه به ما نظر نداری
در حالت بی خودی دل اما
خو کرده به ناله ی (یساری)
( یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود
یه جوون خسته بود که دلش شکسته بود
..
خوش به حالت تیکه سنگ ...)
- همین جور فی البداهه نوشتم ها !-
۲- با این دهن و نفسی که بوی گلاب میده دعات کردم.
.
.
سالگرد یکی شدنتون با چند روز تاخیر مبارک :)
سلام دوست قدیمی
من برگشتم خوشحال میشم بهم سر بزنی..
خزانکده من با قصه تلخ سرنوشت آپدیت شد...
منم دعا مینکم همت باشد فرصت رو از کاوه طلب کن