عمو جواد

یادداشت‌های پراکنده‌ی جواد رجبی

عمو جواد

یادداشت‌های پراکنده‌ی جواد رجبی

۱- شنیدین می‌گن؛ باز این اومد حرف بزنه راه رفت. یادش بخیر یک بار به قصد نامه‌نویسی کاغذ و قلم برداشتم و نوشتم:

   سلام٬    صورتگر نقش دلسپاری

                آیا تو مرا به یاد داری ؟

                من؛

               آنکه دلش ز دوری تو

               دریای شب است و بی‌قراری

               آن‌کس که خیال خام دارد

               کز کلبه‌ی او کنی گذاری

               میلی به سفر اگر ترا نیست

               بشتاب که نامه‌ای نگاری

                                      ............

خلاصه اومدم نثر بنویسم موزون شد و به جای افقی رفتن عمودی افتادم پایین.

۲- تا حالا شده توی اتوبوس٬ راننده آهنگ عصار براتون گذاشته باشه؟ آقای عصار هم گیر داده باشه به غزل‌های مولانا. مولوی هم به عصار راه نداده باشه و اینم طبق معمول هی زور بزنه و ول کن نباشه (منکر یکی دو تا از کارهای عالی عصار روی شعر مولانا نیستم ولی بقیه‌اش روخوانی یکنواخت و کسل کننده‌ایه).

خوب٬ گیرم همه‌ی اینا رو جواب مثبت دادید. ولی تا حالا شده این مجموعه بهتون یک ایده‌ی ناب داده باشه. به من که داد. برام دعا کنید این دفعه همت و فرصت اجرا کردنش رو به دست بیارم.

نظرات 11 + ارسال نظر
raz جمعه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 08:51 ب.ظ

من منظور شعرت رو نفهمیدم ولی خیل وقته دلم واسه این حال و هوا لک زده

حال و هوای شب‌های شعر و شاعری به صفای حضور دوستانیه که دیگه با ما نیستند عزیز. وگرنه حافظ و سهراب کنج هر خونه‌ای کز کرده‌اند

میم سه‌شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:09 ب.ظ http://myym.blogfa.com

آی گفتی
دلم هوای اون روزا رو کرده
به روزم

علا جمعه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:46 ق.ظ

آقا اصولا همت چیز خوبی است که در من و تو پیدا نمی شود. امیدوارم پیدایش کنی. پیدا کردی اول بیا خونه ما بعد کمی اش را هم به من قرض بده.

پو شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 05:39 ب.ظ

آقا یه نامه هم واسه تهرونی‌ها بنویس بی زحمت!

علی زعفرانلو دوشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:37 ب.ظ

همت و فرصت !
باشه/!

امیر سه‌شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:49 ق.ظ

۱- در غربت یک شب بهاری
در رخوت چشم انتظاری
در حسرت روزهای شیرین
سرگرم می و باده گساری
با هر نفسم - سرت سلامت-
ای آنکه به ما نظر نداری
در حالت بی خودی دل اما
خو کرده به ناله ی (یساری)
( یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود
یه جوون خسته بود که دلش شکسته بود
..
خوش به حالت تیکه سنگ ...)
- همین جور فی البداهه نوشتم ها !-
۲- با این دهن و نفسی که بوی گلاب میده دعات کردم.
.
.

طیبه یکشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:51 ب.ظ

لاله دوشنبه 21 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:59 ق.ظ

سالگرد یکی شدنتون با چند روز تاخیر مبارک :)

آزیتا چهارشنبه 23 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 04:13 ب.ظ http://azi.blogsky.com

سلام دوست قدیمی
من برگشتم خوشحال میشم بهم سر بزنی..

پاییز برگ ریزان دوشنبه 28 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:45 ق.ظ http://azi.blogsky.com

خزانکده من با قصه تلخ سرنوشت آپدیت شد...

حجت پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:27 ب.ظ

منم دعا مینکم همت باشد فرصت رو از کاوه طلب کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد