از اونجایی که "بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثهی عشق تر است". به نظر شما
بدترین چیز؛
1- رسیدن به نگاهیست که از حادثهی عشق تر نیست
2- نرسیدن به نگاهیست که از حادثهی عشق تر است
3- رسیدن به نگاهیست که از حادثهی نفرت تر است
4- رسیدن به نگاهیست که کلا خشک است
5- ...
۵- رسیدن به نگاهی که کلا خشکه تا تو چشم تر نبینی...!
از اونجا که شاعر می گه:
"تو که نازنده بالا دلربایی
تو که بیسرمه چشمون سرمهسایی
تو که مشکین دو گیسو در قفایی
به مو گویی که سرگردان چرایی
بمیرم تا تو چشم تر نبینی
شرار آه پر آذر نبینی
چنان از آتش عشقت بسوزم
که از مو رنگ خاکستر نبینی...."
هم شاعر قشنگ گفته هم رسیدن به نگاهی که کلا خشکه تا تو چشم تر نبینی افلاطونیه. اما چیز بدی نیست. چه برسه به اینکه بدترین چیز باشه
سوالای سخت سخت طرح میکنی که کسی نتونه کامنت بذاره و تو هم بهونت برای
ننوشتن جور باشه آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فکر میکنی من نمیفهمم
کی من؟!
من ماست بخورم. اونم موسیر
نوشتن بهونه میخواد وحیدآقا نه ننوشتن
به نظر من ؛ نرسیدن به نگاهی که از حادثه عشق تر باشه؛ می تونه بدترین باشه.
اگه جواب فقط بین این 4 تا گزینس منم گزینه 4 رو انتخاب میکنم، چون بدترین حس تو دنیا به نظرم بی تفاوتیه. اونموقع که اصلا زندگی جریان نداره....
نه سمیه خانم گل گلاب. انتخاب فقط بین این چارتا نیست. واسه همین گزینهی ۵ رو نقطه چین گذاشتم که اگه جرات داری چیزی اضافه کنی
یادم رفت خودمو معرفی کنم سمیه خانم گل گلاب، نویسنده کامنت قبلی :)
هنوزم مثل روزایی که تو بیرجند بودی گیج میزنی گاهی ..... راستی یک کلاه داشتی ....
زمین جان خیلی قدم رنجه فرمودین تشریف آوردین و باعث شدین ما صدای زمین رو بشنویم.
ولی به جان خودم من نبودم. من توی بیرجند کلاه نداشتم. اصلا و ابدا. میگن یه جواد رجبی بوده زمینشناسی میخونده. شاید با اون اشتباه گرفتی. حالا گیج زدن رو نمیشه تکذیب کرد ولی تهمت کلاهدار بودن دیگه از اون حرفاست.
هرچی شوما بگی.
رسیدن به نگاهی که از توهم عشق تره ... هم خودش و هم تو مست چیزی میشید که از بیخ و بن اوهامه ... :(
به نظر من بدترین رسیدن رسیدن به حقیقت دروغ بودن نگاهی ست که از حادثه عشق تر است