عمو جواد

یادداشت‌های پراکنده‌ی جواد رجبی

عمو جواد

یادداشت‌های پراکنده‌ی جواد رجبی

مادرانه

آی جوونا کجایین؟

کی پیش من می‌آیین؟

بیاین که شب بلنده

باخته هرکی نخنده

بیاین که شب درازه

مهمونی چاره سازه

برقصیم و بخونیم

دور آتیش بمونیم

ببین و نپرس رو باره

پیشم بیاین دوباره

انجیر و پسته هم هست

امشب یه قصه هم هست

قصه ی من قشنگه

پر از امید و رنگه

جدیده عهد بوق نیس

راست راسیه دروغ نیس

لیلی و مجنون نمی گم        شاه پریّون نمی گم

چیزی به جز حکایت          یه مرد حیرون نمی گم

اسمش چی بود؟ مشتی مراد

شاید کسی یادش نیاد

مشتی ما کجایی بود؟

به کسی نگین، هوایی بود

بی حرف پیش و بی نظر

مشتی می خواست بره سفر

چشمای بی قراری داشت

دلخوشی رو زمین نداشت

دلش می خواست آزاد باشه

اسیر نباشه شاد باشه

به مردمش نداشت امید

فرشته ها رو خواب می دید

از پشت بوم خونه شون

یه شب به شوق آسمون

رو اسب بالدارش پرید

به دشت آسمون رسید

گیس سپید و صاف ماه

پهن شده بود میون راه

ستاره ها چشمک زنک

اون دوردورا، نزدیک ترک

ابرای پاره پاره

سرگردون و آواره

کنارش می گذشتن

ور دلکش نشستن

گل گفتن و شنیدن

گریه کردن٬ خندیدن

                                  یه ابر پنبه پرسید:

گیرم که بالا رفتی

اون سر دنیا رفتی

مشتی مراد قندی

اسبت کجا می بندی؟

                               

                                مشتی مراد لبخندید:

زیر درخت نرگس

داغت نبینم هرگز

کنار تخت حوری

قلیون و قند و قوری

زیر درخت آلو

داغت نبینه خالو


ابرا پیشش نموندن

می رفتن و می خوندن:

اون طرفا درخت نیس

حوری و حوض و تخت نیس

هرکی بهشتش اینه

روزگارش همینه

درد و بلات بخوره زمین!

فرشته ها رو خواب نبین


      بهشت اونجاست که هر کس

خشتی رو خشت بزاره

     فرشته است اون که بذری

تو خاک خشک بکاره

.....


آی جوونای دل پاک

پاشین دوباره از خاک

به دوزخ تن نبازیم

بیاین بهشت بسازیم

تابستان 81 - بهار 90

نظرات 13 + ارسال نظر
میم شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:45 ب.ظ

نهال هم بکاره قبوله؟ مثلا نهال یه گلابی طناز رو؟!
خوش به حال گوش ما که پیش تر از چشم بهره برده...

اولا که سرکار این ساعت توی اینترنت چه می کنی؟! مگه نرفتی خونه هنوز؟ خوبه حالا به خاطر اینکه توضیحات من بیاد اول یه حرکت غیر انسانی رو کامنتت انجام بدم؟
دوما که بعله که قبوله. تازه اول شاعرش بجای بذر می خواست بگه نهال. ولی اینجوری باید فرشته رو به پری تبدیل می کرد. دودل شد شیر خط انداخت شیر اومد. اونم خط نزد و رفت جلو. بعدشم توضیح نمی خواد که این بذر از اون بذرا نیست. همونجور که خشتش از اونا نیست که بهشت جایی باشه که همه عمله هستند
سوما تعارف مال غریبه هاست. آشناها ایرادشو می گن. مگه اینکه همش ایراد باشه که بی خیال ریختش می شن

توضیح 1 شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:07 ب.ظ

اسم این کار رو مادرانه گذاشتم به خاطر همه شعرها و بازیهای شعرگونه ای که در کودکی به من آموخت. با عشق نوشتم به یاد اونروزهایی که وقتی نوزادی را به پشت می خوابوند دستهای کوچک طفل را در دست می گرفت و با حرکت دادن به بالا، پایین، دو طرف و روی سینه می خوند: درد و بلات بخوره زمین فرشته ها رو خواب ببین
یا وقتی با اسم هرکودکی این شعر را می خواند، مثلا : جواد آقای قندی ...
ما تموم کلمات رو از مادر می آموزیم. اما لحظاتی هستند که در ذهن ماندگارند و بعدها که یادآوریشون می کنی اونا رو هاشور میزنی یا ایتالیک تایپشون می کنی

توضیح 2 شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:48 ب.ظ

این یه کار ناقص بود مربوط به نه سال پیش که فضایی شخصی داشت و قرار بود با خودکشی مشتی مراد تموم شه. کارهای ناقص رو باید هرجور شده منتشر کنی وگرنه همونجا سالها متوقفت می کنن. خلاصه اینکه تغییراتی دادم، فضاش رو عوض کردم و گرچه ایده ال نشد نوشتمش و خلاص.

میم یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:07 ق.ظ http://navas236.blogfa.con

من که گفتم خیلی گرفتارم! تازه مهمون بازی هم داشتم دیشب! حالا گذشته از تعارف ما ذاتا" آدم ایرادگیری نیستیم. ولی خب چرا مشتی مراد؟ میشد بشه مشتی جواد! از طرفی به پیش درآمد بیشتر از اصل مطلب پرداخته بودی که خب این کاملا نشون میده که کار نارس بوده. البته که من معتقدم هزار بار خوندن کار نارس می تونه موجب رسیدنش بشه ولی نوشتنش اونم تو بلاگ نه! بعدشم خودش خود به خود که نمیرسه! همت می خواد مثلا!
توضیحت خیلی مفید بود " فرشته ها رو خواب ببین..." تصویر نوستالژیک شیرینی بود . دست مادرت درد نکنه.

جواد یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:22 ق.ظ

همت؟! باز از اون کارای سخت خواستی از من؟ همین که با تمام درگیری های دیگه تونستم خودم رو از کمند این کار خلاص کنم آخر همت منه. وقتی یه شعری توی لحظه تموم نشه تقریبا محاله بتونی کاملش کنی. اگه بزاریش تو وبلاگ دستت رو برای اصلاحش می بندی ولی باید انتخاب کنی که همچنان اسیر بمونی یا عبور کنی و از تجربه ی این کار و انتقادات دوستان برای کارهای بعدی بهره مند شی...
میشد حتا بشه عموجواد ولی مشتی مراد شد که عام باشه و در ضمن نگاهی هم به معنی "مراد" داشتم

عمو جواد یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:14 ب.ظ http://amoojavad.blogfa.com

سلام زیبا نوشته ات را خواندم موفق باشی

واه! من کی تو شدم؟!
به قول شاعر:
گر تو منی من نه منم

میم یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:32 ب.ظ http://navas236.blogfa.con

من باب اثبات حضور سبزم، اینجا، در این ثانیه های لنگ و ساعت های دیر گذر:

"دیگر نه من نه این معانی معیوب
دیگر نه من نه این شهادت اشک
دیگر از تکرار ترانه خسته ام
از این پنجره های بسته خسته ام! بانو
خسته ام از این دقایق بی لبخند
باران ببارد یا نبارد
من می روم با دست هایت
چتری برای پروانه ها بسازم
دیگر چه می شود که نام گل های باغچه را به خاطر نیاورم ؟
یا اصلا ندانم که کدام شاعر شبتاب
قافیه ها را از قاب غمگین پنجره پر داد ؟
من که خوب می دانم
بادبادک بی تاب تمام ترانه ها
همیشه پر پشت بام خلوت خاطره های تو می افتد
دیگر چه فرق می کند که بدانم
باد از کدام طرف می وزد...."
-یغما گلرویی-

لاله دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:18 ق.ظ

گیس سپید و صاف ماه

پهن شده بود میون راه

...
ازین جور بدایع پر بود این ترانه البته ... من یکیش رو که خیلی بهم چسبید رو گذاشتم ...

اما ببین عمو جواد... اگر کسی به فرض بیاد ... تو خاک خشک بذر بکاره،آخه تا بارون نباره، خودت بگو فایده داره؟
مگر دلا رو خوش کنیم ... به اینکه یه روز بارون بیاد ... دونه ما سبز بشه / سرش رو از خاک درآره ...

یه دستی بذر می کاره - یه دستی آب میاره
شاید که بخت یار باشه - آسمونم بباره
اما تا بذر نکاری - بارون سیلاب می سازه
انفجار نور میشه - هرکی یه جور می تازه

میم دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 ب.ظ http://navas236.blogfa.com

آخ اگه بارون بزنه.............

ایول لالوی اصل شیرازی

علی سعادت شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:25 ب.ظ http://sokootesefid.persianblog.ir

عمو جواد روزهای بیرجند.دیر پیدات کردم.تنبلی از من بوده شاید.خوشحال وخوشبخت باشی همیشه.

ممنونم همچنین شما. هرچند خاطره ای ازت یادم نیومد. پیر شدم دیگه

لاله یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:26 ق.ظ

عمو جواد کجایی؟

سمیه یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:22 ق.ظ

خوبی عمو؟؟؟

جواد دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:04 ب.ظ

مرسی سمیه جان. اگه تا آخر این هفته سکته نزنم هزار سال عمر می کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد