عمو جواد

یادداشت‌های پراکنده‌ی جواد رجبی

عمو جواد

یادداشت‌های پراکنده‌ی جواد رجبی

چنار

زیر سیطره ی سایه ی چتر سنگین این گردوی تناور

کدام امیدت قد می کشد

نهال نحیف چنار!


برگ های رنگ پریده ات هوای کدام شعاع گرمابخش را نفس می کشند

                          که بازتاب نور از کوه و دشت سرگرمشان نمی سازد


آه !

دستان گرسنه ی باغبان اگرت به جرم بی باری از بن برنکند

باد وحشی اگر ساقه ی بلند و باریکت را فرونشکند

ریشه هایت اندک آبی بیابند

و سالها شاخ و برگ نگسترانی و تنها به سوی خورشید تن برکشی


یک روز شاید میهمان سفره ی بی دریغ آفتاب رهایی گردی.


اما چنان روزی

آیا هیچ به چنار می مانی؟

نظرات 9 + ارسال نظر
جواد سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:02 ب.ظ

اینم سوغات روستای کاستان برای دوستان

سمیه چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:23 ق.ظ

رگ های رنگ پریده ات هوای کدام شعاع گرمابخش را نفس می کشند

که بازتاب نور از کوه و دشت سرگرمشان نمی سازد...

دوس داشتم این سوغاتیو، خیییییییییییلی دوس داشتم. دست و پنجت درد نکنه عمو :)

میم چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:50 ق.ظ http://navas236.blogfa.con

جل الخالق.......

وحید چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:00 ق.ظ

هااااااااا فهمیدم اون موقع که رفته بودی بالای کوه این رو سرودی هااااااا
چه کنم دیگه این روزا حس ششم ام قوی شده ییهو
خیلی خوب بودامیدوارم"یک روزمیهمان سفره بیدریغ آفتاب رهایی گردی"

میم چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:22 ب.ظ http://navas236.blogfa.con

یه راه حل اجرایی هست که ما در شهرداری زیاد ازش استفاده می کردیم
روتبال
یعنی اینکه تا زمانی که هنوز جوونه وقتی اون نازنین درخت خوابه -یعنی زمستون -یواشکی با ریشه و خاکش برش میداری می بری کنار جوی آب یه جای خوش آب و هوا ، جایی که بتونه پا بگیره و بشه همون چناری که باید میکاریش
وقتی از خواب پاشد چشماش به بهشت باز میشه و دیگه یادی هم از اون تنگ جای ناعادل نمیکنه.....
فقط یه کم از ریشه هاش تو دل خاک باقی می مونه که دیگه اینم مشکل خاکه...

جواد شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:09 ب.ظ

با تشکر از نوه ی عزیزم و سمیه جان. نه وحید آقو رو کوه فقط میوه ی کوهی خوردم.
آره مرسده واسه همینه که فرهاد میگه: ایکاش آدمی وطنش را همچون بنفشه ها ...
ولی این آدمه و اون گیاه. و این شعر حکایت همه ی ماست که تمام عمرمون رو صرف رسیدن به اولین نیاز و حق حیاتمون می کنیم و ...

لاله سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:33 ق.ظ

" اما چنان روزی
آیا هیچ به چنار می مانی؟ "

فقط میتونم بگم که تک تک جملاتش رو مزه مزه کردم ...

اگه اون چنار بعد اونهمه سال حتی به چنار هم نمونه، اگه چنار بودنش رو فراموش نکده باشه وقتی شرایط مساعد بشه به سرعت میتونه بالقوه هاش رو بالفعل کنه ... فقط اگر خودش هنوز هم بخواد ...


لاله سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:01 ق.ظ

یه حرف تازه تر بزن ...

سمیه دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:46 ب.ظ

عمو جواد تنبلو هی هی :)
د بنویس دیگه :(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد