انسان ... مهر
*
چشم هایم دو حباب ناچیز بر کرانه ی دریای سیاه
صدایم ضجه ی دنباله داری شعله ور در جوّی نا آشنا
نبضم توالی ضربه ی گام های مورچه ای که وظیفه اش نظافت حلقه ی استواست
اندیشه ام سیاهچالی که حتا خودش را می بلعد
روح سرگردانم رایحه ی خوش رازیانه ای که به نسیم می خندد
در پرت ترین کهکشان های گیتی ذراتم پراکنده اند
*
عجبا!
چگونه در تو خلاصه می شوم
خرداد 82
جل الخالق!!!!!!!!!!!
انسان
مهر
خلاصه خلقت
زیبا بود
چه توصیف زیبایی از خلقت داشتی...