۱- شنیدین میگن؛ باز این اومد حرف بزنه راه رفت. یادش بخیر یک بار به قصد نامهنویسی کاغذ و قلم برداشتم و نوشتم:
سلام٬ صورتگر نقش دلسپاری
آیا تو مرا به یاد داری ؟
من؛
آنکه دلش ز دوری تو
دریای شب است و بیقراری
آنکس که خیال خام دارد
کز کلبهی او کنی گذاری
میلی به سفر اگر ترا نیست
بشتاب که نامهای نگاری
............
خلاصه اومدم نثر بنویسم موزون شد و به جای افقی رفتن عمودی افتادم پایین.
۲- تا حالا شده توی اتوبوس٬ راننده آهنگ عصار براتون گذاشته باشه؟ آقای عصار هم گیر داده باشه به غزلهای مولانا. مولوی هم به عصار راه نداده باشه و اینم طبق معمول هی زور بزنه و ول کن نباشه (منکر یکی دو تا از کارهای عالی عصار روی شعر مولانا نیستم ولی بقیهاش روخوانی یکنواخت و کسل کنندهایه).
خوب٬ گیرم همهی اینا رو جواب مثبت دادید. ولی تا حالا شده این مجموعه بهتون یک ایدهی ناب داده باشه. به من که داد. برام دعا کنید این دفعه همت و فرصت اجرا کردنش رو به دست بیارم.