عمو جواد

یادداشت‌های پراکنده‌ی جواد رجبی

عمو جواد

یادداشت‌های پراکنده‌ی جواد رجبی

انتظار

آستینِ فعلا خالیت را، طاقت نیاوردم و بوسیدم. دلم غنج رفت. 

باچه ذوقی مادرت خریدهای تازه اش را به صف می کند. 

مادرت؟! ...

چه حس غریبی دارم این نخستین بار که عشق زندگیم را اینگونه می نامم. نمی دانم با آمدنت کدام داشته های دیگرم را باید به تو هبه کنم. اما دلمشغولیم اینها نیست. 

تمام ذهنم درگیر تصویر کردن لحظه ایست که با انگشتهای ترد و کوچکت سبابه ام را چنان محکم بفشاری که گویی از چاه عدم به ریسمان زندگی چنگ انداخته ای.

نظرات 5 + ارسال نظر
نفس جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:53 ق.ظ http://gurestane-gham.blogfa.com

چه عنوان قشنگی. پیش منم بیا عمویی

نرگس شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:13 ب.ظ

آخی چه انتظار قشنگی... و چه خوب بود حستون...قدمش پر شگون باد.

پویا شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:16 ب.ظ

حست خیلی خوبه عمو. خوش به حال بچت

جواد یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:48 ب.ظ

مرسی دوستان. ایشالا ختنه سورون بچه هاتون جبران کنم

لاله شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:57 ق.ظ

منهم بی صبرانه منتظرم از این راه دور که خبر ورود فرشته تون به این دنیا رو بشنوم یا بخونم ...

بانو مادر مهربانی خواهد بود و شما هم قطعا پدری پر احساس و قوی ...
تبریک پیشاپیش منو بپذیرید علی الحساب ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد