عمو جواد

یادداشت‌های پراکنده‌ی جواد رجبی

عمو جواد

یادداشت‌های پراکنده‌ی جواد رجبی

قتل یک دانشجو در محوطه‌ی دانشگاه

دیروز اتفاق افتاد . سه‌شنبه ۱۳ دی . الان بعد ازظهر چهارشنبه است و هنوز خبرش حتا روی سایتهای ایسنا و ایسکا که مثلا دانشجویی‌ست نیامده . ناچار من شرح ماوقع می‌کنم .

سالهاست دانشجویان بیرجند به سخره می‌گویند : دانشگاه بیرجند بزرگترین دانشگاه جهان است ٬ چون تنها دانشگاهی‌ست که یک شهر را در دل خود جای داده . دانشکده‌ی علوم در کیلومتر ۵ جاده‌ی زاهدان و دانشکده‌ی کشاورزی آنسوی دیگر شهر در جاده‌ی کرمان . ساختمان دانشکده‌ی مهندسی ( که البته از دبیرستان بسیاری از شما خوانندگان عزیز حقیرتر است ) در گوشه‌ای از شهر چسبیده به پادگان ۰۴ ٬ و سرانجام دانشکده‌ی تازه تاسیس هنر تا سال گذشته در گوشه‌ی دیگری از شهر واقع بود .

اما در سال جدید تحصیلی دانشکده‌ی هنر نیز به جاده‌ی زاهدان منتقل شد . اما نه در کنار مجموعه‌‌ی ساختمان‌ها و خوابگاه‌ها که پردیس دانشگاه نامیده شده . بلکه به آنسوی جاده در جوار روستای شوکت‌آباد و در ساختمانی قدیمی که متعلق به شوکت‌الملک پدر اسدا... علم بوده و سال‌هاست به جای آنکه در اختیار میراث فرهنگی باشد در تملک دانشگاه است .از  این بنای خشتی تا سال قبل به عنوان خوابگاه اساتید مجرد استفاده می‌شد . البته اساتید سرویسی هم داشتند اما با انتقال دانشکده‌ی هنر به آنسوی جاده ٬ سرویس هم قطع شد . و حالا چند ماه است که دانشجویان هنر برا رفتن به کلاس باید از عرض جاده‌ی زاهدان با آن‌همه ماشین‌های سنگین و راننده‌های گاها چترباز و به قول خودشان شوتی‌ عبور کنند . و شبها هنگام برگشت ٬ از ترس سگ‌های روستا خودشان را دوان دوان به جاده برسانند و اگر عرض جاده‌‌‌‌ را به سلامت طی کردند آنها که به شهر می‌روند منتظر سرویس بمانند و آنها که به خوابگاه ٬باید یک پیاده‌روی نیم ساعته را در فضای باز شروع کنند . در حقیقت یک جاده‌‌ی ترانزیتی از حیاط دانشگاه می‌گذرد .

اما سرانجام دیروز آنچه به سادگی قابل پیش‌بینی و پیش‌گیری بود اتفاق افتاد .

فاطمه حدادی نتوانست به آن طرف جاده برسد .جسد بی‌جان فاطمه یک ساعت ونیم روی آسفالت سرد باقی ماند و هیچکس حاضر به بردنش نبود . نه راننده‌ی پرایدی که به او زده بود ٬ نه عبوری‌ها نه اساتید و نه حتا آمبولانس .

در حالی که فریاد اعتراض دانشجویان بیرجند بلند شده و از دیروز درگیری‌هایی در سطح دانشگاه رخ داده است٬ گفته می‌شود زعمای دانشگاه به دنبال شانه خالی کردن از مسولیت دانشکده‌ی هنر (که ظاهرا مجوز محکمی برای تاسیسش نداشته‌اند )  هستند .

غر‌یبه‌پرستی

من یه عمره اینجوریم ؛

اگه با کسی تازه سلام و علیک پیدا کرده باشم ٬ کلی بهش حال می‌دم . تحویلش می‌گیرم - سعی می‌کنم باهاش هم صحبت شم - بیرون مهمونش می‌کنم - دعوتش می‌کنم خونه‌ام - از مسایل خصوصی خودم واسش می‌گم تا حالیش شه بهش اعتماد دارم - حرفاشو دقیق گوش می‌دم و با نظراتش همراه می‌شم - واسه مشکلاتش دل می‌سوزونم - اگه احیانا خطایی کنه راحت ازش می‌گذرم چون اصلا توقعی ازش ندارم - و .........

همه‌ی این کارها رو انجام می‌دم تا اون یکی از نزدیکانم بشه .

یکی از همون‌هایی که ازشون توقعات جورواجور دارم - از کمترین اشتباهشون نمی‌گذرم - حوصله‌ی حرفای تکراری‌شون رو ندارم و ..............

من یه غر‌یبه‌پرستم ! شما چی ؟