پشـت حصار فاصـله ها مانـده ام اسـیـر
چشم انتظار جوخه ی مرگ و صدای تیر
رسوای این جماعت و جرمم جز این نبود
کـز رنـگ زاهـدانـه نـیـالـوده ام ضـمیـر
ای پاکـتر ز شـبنم خوابیـده روی گـل
کی خاک تیره را به قدومت کنی عبیر
تصویر تو صفای سینه و چشمم به چشم ماه
دور از شـعـاع مهر تو ، این دل بهانـه گیـر
یادی کن از چکامه ی جانسوز مثنوی
آن نی منم جدا ز تو سر داده ام نفیر
قسمت نشـد کـه راز دلـم بر ملا کـنم
فرصت گذشت و رفتن من گشته ناگزیر
امروز هم تکدی عشق تو می کنم
انفاق توست زاد سفرهای این فقیر
یک برگ سـبز هـم به متاعم نداده انـد
این شعرهای بی سر و پا تحفه ی حقیر
"تابستان 1377"
سلام.کلمه ناگزیر اصلاح شود.
سپاس از دقت نظرتون
تصویر حلاجانهء فوق العاده ای بود در انتضار جوخهء مرگ و صدای تیر
عالی عالی. آورین آورین
ممنونم لطف داری.
البته بدون هیچ دلیل محکمه پسندی همیشه فکر می کردم که "چشم انتظار" از "در انتظار" بهتره. با اینکه چشم اعدامی رو بسته اند. ولی من اون حالت سر بالا کردن و پاییدن آخرین اتفاقات رو با چشم بسته، "چشم انتظار" حس کردم
سلام عمو جون
خوبید؟
کاوه خوبه؟
ایشالا که همه به سلامت باشید